I Marya Ysofzay an Afghan women and Human Rights Activist living in Sweden wants to remind and inspire and speak up for voiceless people of my country.
Wednesday, September 4, 2013
این دخترک که گریه میکند من هستم میدانید چرا گریه میکردم؟ بخاطر اینکه من و آن دختر ان همسایه ما رفته بودیم هیزم جمع کردن . وقت مکتب رفتن ناوقت شده بود . .من که شدیدا علاقه داشتم به صنف حاضر باشم همیشه نمیتوانستم مانند دیگران سروقت به صنف برسم . همیشه معلمم ملامت ام میکرد که ناوقت میایی . آنروز هم ترسیده بودم که باز هم ناوقت شد و معلم مرا در صنف اجازه نمیدهد . بوجی هیزم را پر کرده نمیتوانستم چون بسیار کوچک بودم و آن دو خواهران و برداران با همدیگر کمک میکردند و لی من تنها بودم . بلاخره همان روز نتوانستم مکتب بروم و غیر خاضر شده بودم . بدون این چوبها هم خانه رفته نمیتوانستم چون هیچی در خانه نداشتیم . وقتی دست خالی میرفتم مادرم ساعت ها گریه میکرد و من همان شب از غصه خوابم نمیبرد
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment