I Marya Ysofzay an Afghan women and Human Rights Activist living in Sweden wants to remind and inspire and speak up for voiceless people of my country.
Saturday, November 30, 2013
میمنه، مرکز ولایت فاریاب، شهر کوچکی است با مردم خونگرم و مذهبی. این شهر یک شهر مردانه است و کمتر زنی در خیابانهای آن دیده میشود. زنان در این شهر اکثرا در خانهها میباشند و یا هم به قالینبافی مشغول هستند؛ اگر زنی هم در شهر دیده شود، با جامههای سنتی ازبیکی و برقع سفید دیده میشود. در این شهر اما زنان هم زندگی، و کار میکنند و تنها نانآور خانواده خود میباشند. اگرچه این زنان از سوی جامعه به دیده شک و تردید دیده میشوند، ولی آنان به این باوراند که روزی میتوانند این سنتها را شکستانده و فضا را برای حضور زنان در جامعه بهشدت مردانه این شهر باز کنند. در شهر میمنه دو زن دکانداری میکنند و هر دو همسنوسال و یار و یاور یکدیگراند. یکی از آن دو حاضر به گفتگو نمیشود، ولی دیگرش خود را میل خال معرفی میکند و میگوید که بیش از شصت سال دارد. میل خال، زنی است بهشدت اجتماعی و با آنکه روزگار فرسودهاش کرده است ولی همیشه میخندد و خوش است. او با آنکه نه شوهر دارد و نه فرزند، اما دختری را به فرزندی گرفته است و با او روزگار میگذراند و برای او کار میکند تا خرج تحصیلش را فراهم کند. او با خوشحالی از اینکه با این گفتگو مشهور خواهد شد و خریداران بیشتری به دکانش مراجعه خواهد کرد، میگوید: «در تمام شهر میمنه تنها دو نفر زن دکاندار است و ما فقط صنایع دستی زنان را بهفروش میرسانیم.» از او در مورد برخورد مردم پرسیدم، با کمی خنده گفت: «برای مردم خیلی جالب است که زنان دکانداری میکنند بعضیها خوش میشوند، ولی بعضیها تعجب میکنند و میگویند وای زنان را ببین که کار میکنند.» او با خندهای که از روی تلخی روزگار است میگوید: «بعضیها کمعقل استند و به ما میگویند که شما زن استید!؟ من با خنده برایشان میگویم بیایید ببینید که ما زن استیم یا چیز دیگر.» میل خال، از اینکه برای زنان کار میکند و برخی از زنان و دختران میتوانند از دکان او با خاطر آرام خرید کنند، خوش است و میگوید: «برای زنها خیلی جالب است و زمانیکه به دکان ما میآیند احساس آرامش میکنند و با خیال راحت خرید کرده میروند. آنان میگویند کاش که زنان زیادی دکانداری کنند.» از میل خال در مورد خانواده و شوهرش پرسیدم که با تلخی گفت: «اولاد ندارم و شوهرم را طالبان به قدری لتوکوب کردند که فشارش رفت بالا و گنگ شد و چهار سال مریض در خانه خوابید و بعدش مرد.» میل خال از زمان طالبان هیچ دل خوشی ندارد و از آن روزگار به تلخی یاد میکند: «طالبان شوهرم را زدند که تو قوماندان استی و باید سلاحهایت را تحویل بدهی و او مریض شد و چهار سال تمام تداویاش کردم، ولی خوب نشد و تمام مال خانهام هم در مریضی او رفت تا که مرد.» میل خال گفت: «هیچ اولاد ندارم و تنها یک دختر را فرزندی گرفتهام و با او زندگی میکنم؛ دخترم صنف دوم فاکولته است و من باید خرج فاکولتهاش را بدهم.» او در مورد دکانش و اینکه کالاهای دکان از کجا است میگوید: «تمام چیزهایی که ما میفروشیم، کار زنها است و از ولسوالیهای المار، قیصار، پشتونکوت و امامصاحب برای ما میآید.» او افزود: «لباس، شال، گلیم، لباسهای طفلانه و یخندوزی را میفروشیم و کار ما خوب است.» میل خال از دولت و مقامهای محلی فاریاب بهویژه از ریاست امور زنان این ولایت شاکی است و میگوید که هیچ کس خبر آنان را نگرفته است. او گفت: «دولت هیچگونه کمکی برای ما نکرده است و حتا رییس امور زنان به دکان ما نیامده است که کار ما را ببیند چی رسد به کمک.» او ادامه داد: «اگر دولت برای دیگران و در جاهای دیگر کمک هم کرده باشد، من خبر ندارم، ولی برای ما و زنانی مثل ما هیچ کمکی نکرده است ما فقط میخواهیم که دولت برای ما زمینهی کاری خوب را فراهم کند.» دختر فرزندی میل خال، طاهره نام دارد و دانشجوی دانشگاه فاریاب است. او از اینکه مادری به مهربانی میل خال دارد خیلی خوش است. طاهره میگوید: «مادرم از یک مادر اصلی هم زیادتر مرا دوست دارد و همیشه میگوید که درس بخوان و در آینده یک چیزی باش او خوش دارد که من خودم کار کنم و محتاج کسی نباشم.» طاهره افزود: «عاید مادرم اگرچه کم است و ماهانه ۵۰۰۰ افغانی میشود، ولی برای ما کافی است و همین که گدایی نمیکنیم خوش استیم.» طاهره آرزو دارد که پس از ختم تحصیل معلم شود و در کنار مادرش زندگی کند. آخرین آرزوی میل خال، اما این است که تمام جوانان به آرزوی خود برسند و او باایمان از دنیا برود.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment